روزنامهی هفت صبح/ ستون چهارشنبه/ ۲۸ خرداد ۱۳۹۳ خورشیدی/ صفحهی یک
بازی دوشنبهشب تیم ملی با نیجریه، برای من شبیه نشستن در دستگاه «رولر کاستر» شهربازی بود. هیجان ممتد با نقاط اوج و فرود برای این هیجان، که تپش قلب را به بالاترین حد خود میرساند و باز کمی، فقط کمی، به قلب طفلک استراحت میداد، تا دوباره لحظهی فوران هیجان از راه برسد. با یک جمع، درون دستگاهی نشسته بودیم که حتا مطمئن هم نبودیم پایانش امن و نتیجهاش قرارگرفتن پاها روی زمین باشد. با هر توپی که روی دروازهمان میآمد زیر لب دعا میکردیم و لحظهی رفع خطر سبک میشدیم، و وقت پیشروی فریاد میزدیم. یکجور طرفداری «فن»گونه، که برای هیچ باشگاهی تجربهاش نکردهایم، این چنین که برای تیم ملی از سر گذراندیم.
ماجرا از وقتی شروع شد که این بار خودمان هم در بزرگترین تورنمنت ورزشی جهان حضور داشتیم. که نشد طرفدار کشور دیگری باشیم، وقتی خودمان تیمی درون زمین داریم. مهم نبود که این تیم را چه کسی هدایت میکند، یا چه بازیکنانی دارد. زیر نام ایران بودن، کافی بود تا دلمان برای هر حرکت و هر انتخابی بتپد. تمام عصبانیت دیدن علیرضا حقیقی توی دروازهی ایران تا زمان دمیدهشدن سوت شروع بازی بود. همهی حسی که بابت ۱-۳-۶ چیدن ترکیب ایران نسبت به کیروش پیدا کردم. بازی که شروع شد، ایران بود و مقابلش، کسانی که نباید ما را میبردند. وقتی که همهی آن سرود جاودانه دربارهمان محقق شد: همهی جان و تنم، وطنم وطنم وطنم وطنم…
حالا این وسط هموطنانی هم هستند که میخواهند منطقی باشند. دنبال فوتبال زیبا هستند. دنبال اینکه ما بدترین بازی جام را برگزار کردهایم. دنبال اینکه اصلن چرا ما در جام جهانی هستیم و ۱۰ تیم خوب دیگر، نه. که میگویند ما «وطن فوتبالی» داریم. نمیفهممشان. نمیفهممتان. قبلن هم نوشته بودم. فوتبال جنگ است، و استراتژی درست جنگی چیدن، یک هنر. به ما اجازه داده شده که این بار، گیرم با توانایی کمتر نسبت به لشکر قدرتمند مقابل، در جنگ حاضر باشیم، و مگر نه اینکه ما همیشهی تاریخ، عاشق قهرمانهایی بودهایم با ایدهها و تواناییهای پیروزی در جنگ نابرابر؟ حالا همانجا هستیم. جاها عوض شده. ما آن ۳۰۰ اسپارتانیم که یک لشکر بزرگ آن روبهرو صفآرایی کرده. هم به مرگ ما مطمئنند… و ما؟ ما میخواهیم زنده بمانیم.
خانمها… آقایان… لطف کنید این ور منطقیتان را نسبت به ایران کنار بزنید. این دلسوزیتان را نسبت به ذات فوتبال. این حرفهای عجیب دربارهی دنیای مدرن و اینکه شایستهگی بر وطن ارجح است. راستش این است که این روزها از ور منطقی همهتان متنفرم. همهی شمایی که میخواهید با منطق ریاضی ثابت کنید جای ما آنجا نیست، و آماده بودید بامداد سهشنبه پس از باخت ایران با یک لبخند پتوپهن روی صورت بگویید و بنویسید «ما که گفته بودیم». البته هنوز هم وقت دارید. باخت به آرژانتین محتملترین اتفاق جهان در این لحظه است؛ اما ما به امید زندهایم. ما میخواهیم زنده بمانیم. ما هنوز رؤیا داریم.