• Directed by Zack Snyder
  • Screenplay by Chris Terrio
  • Starring: Ben Affleck, Henry Cavill, Amy Adams, Gal Gadot, Ray Fisher, Jason Momoa, Ezra Miller, Willem Dafoe, Jesse Eisenberg, Jeremy Irons, Diane Lane, Connie Nielsen, J. K. Simmons
  • US, 2021

در ستایش سانتی‌مانتالیسم

مقدمه:
چهار سال پیش، وقتی سرخورده از سالن «آی‌مکس‌» نمایش‌دهنده‌ی «انجمن عدالت»ی که نام زک اسنایدر را در تیتراژ به‌عنوان کارگردان داشت اما همه می‌دانستند (البته نه به اندازه‌ی امروز) خروجی نهایی‌اش را جاس ودونِ آمده از اردوگاه رقیب امضا کرده، بیرون آمدم، با خشم نوشتم: «انجمن عدالت شوربختانه شترمرغی‌ست که نه می‌تواند بار ببرد و نه توان پریدن دارد. مشتی ابرقهرمان جدی و عبوس دارد (برآمده از جهانی که خود اسنایدر آن را ساخته) که به‌زور لبخند می‌زنند و طنازی می‌کنند (چون لابد جمع ابرقهرمان‌های کمپانی دیگر این‌جوری موفق‌تر بوده‌اند و حالا خالق آن را سر این آورده‌اند تا ابرقهرمانان این‌طرفی هم زورکی بخندند)، به‌دلیل گسترش داستان در عرض برای معرفی ابرقهرمان‌های تازه، خبیث جذاب و چغری هم ندارد که بترساند، یا موقعیت قهرمانان را به خطر بیندازد و تازه این نسخه‌ی دوساعته‌ی اکران‌شده که گویا ۵۰دقیقه از نسخه‌ی مطلوب اسنایدر کم‌تر هم دارد، حتا جایی به معرفی شخصیت‌‌ها هم نداده است. این بدترین تجربه‌ی متأخرم از تماشای فیلمی با امضای دی‌سی بود.» آن روز تماشای این که واقعن چه در سر اسنایدر بوده، تقریبن شبیه رؤیا بود و «انجمن عدالت» فرصت بزرگ از دست رفته تلقی می‌شد برای مسیر جاه‌طلبانه‌ای که نولان‌ها کلید زده بودند و اسنایدر محافظ سفت‌وسخت آن بود. حالا اما، در تجربه‌ای بسیار متفاوت از آن «نسخه‌ی کارگردان»ی که بدان عادت داریم (و معمولن به چند سکانس حذف‌شده یا پایان مطلوب فیلم‌ساز محدود می‌شد)، «انجمن عدالت» یک‌بار دیگر، این بار به روایت خالق اصلی، فرصت نمایش تمام و کمال پیدا کرده. بدون کوچک‌ترین دخالتی از سوی کمپانی. دقیقن تمام آن‌چه کارگردان می‌خواسته به تصویر بکشد؛ شاید تجربه‌ای یگانه، حتا در طول تاریخ سینما.

متن:
اپرای حماسی چهارساعته‌ی زک اسنایدر، پر از لانگ‌شات‌های عظیم، نبردهای بزرگِ الهام‌گرفته از تصاویر اساطیری، نواهای شورانگیز ‌و البته نه غرق‌شده در این‌ها، که در تلاشی شگرف و موفق برای نزدیک‌شدن به جوهره‌ی ابرقهرمانانی تنها و در مسلخ، امتداد منطقی «شوالیه‌های تاریکی» نولان و سپس جهان گسترش‌یافته‌ی دی‌سی تحت‌نظارت او و برادرش و سپس خود اسنایدر در «مرد پولادین» و «بتمن علیه سوپرمن» است. درواقع اسنایدر در این سه‌گانه‌ی خودش، که شامل ریبوت سوپرمن، احیای بتمنی تازه برای «جهان گسترش‌یافته‌ی دی‌سی» اما در ادامه‌ی بروس وین نولان، معرفی واندروومن و حالا معرفی آکوامن، فلش و سایبورگ است، همان راهی را رفت که نولان در آن سه‌گانه: زمینی‌کردن ابرقهرمانان و تأکید روی ابعاد اساطیری آن‌ها، به‌جای غلتیدن سمت فانتزی. تازه، کار اسنایدر سخت‌تر هم بود. به‌هرحال بروس وین زمینی‌ترین ابرقهرمان دی‌سی‌ست، درحالی‌که اسنایدر باید آن وجه باورپذیری و زمینی‌شدن را به آمده‌هایی از کریپتون و آمازون می‌بخشید. ترفند اسنایدر خطرناک اما کارآمد بود: استفاده از سانتی‌مانتالیسم. چیزی که در جهان کنونی، بدل به انگ یا محل تخطئه شده، اما در ذات، روزگاری ابزار مقابله با دو جبهه‌ی تقدیرگرایان و خردگرایان بود. سانتی‌مانتالیسمی که پی تقدس‌بخشیدن به عشق و فراتر از آن طبیعت خیرجوی انسان می‌گشت. با چنین نگاهی‌ست که نه تنها اساس داستان «انجمن عدالت» شکل می‌گیرد، که آن گره‌های عاطفی داستانی دو فیلم قبلی هم، که محل ایراد گروهی از منتقدان بود (کناررفتن اختلاف به‌خاطر مهر مادری در «بتمن علیه سوپرمن» یا پدران زمینی و فضایی «مرد پولادین» و نقش‌شان در گره‌گشایی‌های آن فیلم) معنی پیدا می‌کند. این‌جا دشمنی قرار است زمین را نابود کند که پنج‌هزار سال قبل یک‌بار در تنها اتحاد انسان‌ها، آمازونی‌ها و آتلانتیسی‌ها ناکام مانده و حالا آن «ایمان به انسان»، بار دیگر سبب می‌شود فرستاده‌ای از آسمان (که پیش‌تر در فیلم قبلی اسنایدر او را در تصویری مسیح‌گون چنین به ما نمایانده بود) در کنار نماینده‌های آن اتحاد اساطیری (واندروومن از آمازون، آکوامن از آتلانتیس و بتمن، فلش و سایبورگ از انسان‌ها) بایستد و این جمع ناهم‌گون بار دیگر زمین را به قیمت جان خود حفظ کنند؛ با تکیه بر همین نگاه سانتی‌مانتال است که نه اتحاد، که انتخاب تنها نبودن و ایمان به دیگری یا زندگی برای هدف بزرگ‌تر، یک به یکِ ابرقهرمان‌های داستان را کنش‌مند می‌کند و به گره‌گشایی‌ها توسط عشق کال‌ال به لوییس لین، یا فلش و سایبورگ به پدران‌شان، معنا می‌دهد‌. به یاد بیاورید خطابه‌ی ژوکر را در اپیلوگ مقابل بتمن در مذمت خاک‌کردن عشق‌های زندگی‌اش، تا این نگاه سانتی‌مانتال خودآگاه اسنایدر را بیش از پیش درک کنید. سیاهی جهان گسترش‌یافته‌ی دی‌سی هم که اسنایدر بانی نوین‌ش بود، در زیرمتنِ همین باور سانتی‌مانتال به کار می‌آید. در جهان تیره و تار است، که عشق، یا باور به نهاد خیر، معنا پیدا می‌کند؛ پس تسری آن در تمام لایه‌های داستانی، یک انتخاب است برای نزدیک‌شدن به نگاهی اساطیری، حماسی و انسانی. ابرقهرمانان اسنایدر تنهایانی هستند که انتخاب می‌کنند تنهایی یا تک‌روی‌شان را برای فرد بهتری‌شدن رها کنند و این برای هرکدام از آن‌ها یک معنا و یک داستان منحصربه‌خود دارد؛ نقطه‌ی اوج‌ش، فصل تلاش برای جداسازی جعبه‌های مادر که دو گام حیاتی آخر را فلش و سایبورگ (فرعی‌ترین ابرقهرمانان جمع) برمی‌دارند و هر دو در اثبات خود به پدرشان. و ببینید این چه‌قدر تفاوت دارد با آن جهان‌بینی پوشالی نخستین «انتقام‌جویان» و تصویرسازی مضحکِ «تنها نمی‌توانیم اما با اتحاد می‌توانیمِ» آن فیلم، به دست جاس ودون.
«انجمن عدالت» (که در لحظه‌ای از زمان چهارساعته‌اش خسته نمی‌کند یا پلانی اضافه ندارد) درست مثل یک اپرای حماسی، پرده به پرده، شخصیت‌های خود را معرفی می‌کند، داستان عشق و فراق و شکست و پیروزی‌شان را می‌گوید و در تصویرسازی هرآن‌چه از گذشته، حال و آینده نیاز است، دست‌ودل‌بازانه، دریغ ندارد. داستان گذشته را ختم می‌کند و در اپیلوگ، درهایی بی‌نهایت به آینده باز می‌کند. مؤخره‌ی «انجمن عدالت» اثبات دوباره‌ی خط محوری این نوشته است: اسنایدر بی‌شک بنای خود را روی سانتی‌مانتالیسم پی ریخته است. کسی که هنوز به اپیلوگ‌نویسی معتقد است؛ حرف آخر خالق، در قالب یک نامه به قهرمان. همین اندازه کلاسیک. فرجام‌نوشتی که قرار بوده آغاز ماجراهای بسیاری باشد؛ اما حالا بیش‌تر آغاز یک پایان است. وصیت‌نامه‌ای، در توصیف آن‌چه باید ادامه پیدا می‌کرد، بی‌توجه به آن‌که امکان‌ش حداقلی‌ست. اما مگر محقق‌شدن تماشای همین نسخه هم ناممکن به نظر نمی‌رسید؟ اسنایدر همین اندازه به فرجام خوش در نیت خیر معتقد است. او در این نسخه‌ی همه‌چیز به اختیار، برخلاف عادت سکانس‌های پس از تیتراژ ابرقهرمانی‌های هر دو‌کمپانی، صحنه‌ی آخر اپراش را در یک اپیلوگ طولانی تصویر می‌کند، تا مرثیه‌ی پایانی، «هله‌لویا» باشد برای دختر از دست‌رفته‌اش روی نوشته‌های تیتراژ، بی‌انتظاری برای غافل‌گیری. اسنایدر هرچه می‌خواسته، پیش از این نوشته‌ها، در چهارساعت حماسه‌اش، گفته است. این نسخه‌ی اوست.

مؤخره:
نقدم بر «بتمن علیه سوپرمن» چنین به پایان می‌رسید: «این بهترین و امیدوارکننده‌ترین پیش‌درآمد برای رسیدن به «انجمن عدالت» (نسخه‌ی دی‌سی «انتقام‌جویان») است. این‌که در ترکیب تعدادی از ابرقهرمانان دی‌سی هم، قرار نیست روحیه‌ی تیم خالق گم شود، یا از نگاه رئال و تلخ‌شان به ماجرا، حتا اندکی کوتاه بیایند. پایان همین یکی را نگاه کنید؛ مگر از این غافل‌گیرکننده‌تر هم ممکن بود؟»؛ و حالا، این فیلم اسنایدر پاسخ دقیق به آن انتظار پنج سال قبل است، در بهترین شکل ممکن و به درست‌ترین طریق آن. بیایید آن نسخه‌ی چرند ۲۰۱۷ را زیر خاک دفن کنیم. بعید می‌دانم هیچ فیلم‌سازی در تاریخ چنین رسوا شده باشد که ودون، پس از نمایش این نسخه‌ی ۲۰۲۱.

 

در این نوشته به دو نقد پیشین اشاره شد.

نقدم بر بتمن علیه سوپرمن را این‌جا بخوانید.

هم‌چنین نوشته‌ام بر نسخه‌ی اول انجمن عدالت را این‌جا پیدا کنید.