با خودش می‌بردت

اجرای سهل و ممتنع لالالند (جدیدترین فیلم این فهرست صد فیلمه) فریبنده است. دیمین شیزل یادآور وودی آلن در سال‌های اوج‌ش است؛ و البته یک عاشق سینما که واهمه‌ای از ارجاع ندارد. ‏یادم نمی‌آید زوجی این اندازه که شیمی رابطه‌ی رایان گاسلینگ و اما استون در لالالند کار می‌کند، در این سال‌ها روی پرده مسحورم کرده باشند؛ و البته که لالالند فقط ارجاع و زوج جذاب و اجرای سهل و ممتنع نیست. شیزل عاشقانه‌ای با یک پایان غافلگیرکننده ساخته که با خودش می‌بردت.
شیزل بازی لالالند را آن جایی برنده می‌شود که در ادای دین رمانتیکش به سینمای کلاسیک موزیکال (خود آواز در باران در رأس) و اصلن دوران طلایی هالیوود (شورش بی‌دلیل که موزیکال نیست، اما فیلم‌نامه‌نویس آشکارا دل‌باخته‌اش به‌نظر می‌رسد) به خود ژانر بسنده نمی‌کند. شیزل (که چراغ سبز ساختن لالالند را حاصل از دیده‌شدن بسیار ویپلش گرفته) برگ برنده‌ی آن کار پیشین (خشونت عاطفی) را به زیرگونه‌ی ترکیبی رومانس (که معمولن تلفیقی از درام با یک ژانر دیگر است) می‌برد و از این مثلث است که پایان‌بندی کنونی فیلم را بیرون می‌کشد.
اگر در ویپلش، خشونت عاطفی حاکم بر فیلم، رو، پرخاشگرانه و سطحی به‌نظر می‌رسید (بله، نگارنده به قول خوره‌های فیلم امروز ویپلش‌باز نیست) در لالالند، شیزل این خشونت عاطفی را، به بُن‌مایه‌ی یک رابطه و مراحل پیشرفت تدریجی آن برده و این‌جاست که درست در میانه‌ی تماشای یک موزیکال عاشقانه، رودست می‌خوری؛ و خود را در میانه‌ی جهانی می‌یابی که انگار یک وودی آلن جوان سرحال و بازی‌گوش برایت تدارک دیده است. یکی از بهترین درام‌های او در باب رابطه و مصائب آن.
… و این خودِ خودِ «سینما»ست. همان جادوی «عشق در یک نگاه». آن چیزی که سبب شده خیل عظیمی از ما، نه مخاطب حرفه‌ای سینما، که عاشق سینما باشیم. هرچند سال یک‌بار، یکی از درون خود قبیله، در یک گوشه از جهان پیدا می‌شود که میزبان این ضیافت عاشقانه شود و یادمان بیاورد که برای جمعیتی از این جهان، فیلم‌ساختن و فیلم‌دیدن، نه یک «حرفه»، که یک «عشق» است. یک ضیافت بصری که تو را با خودش می‌برد، و باعث می‌شود برای ساعتی ارتباطت با جهان بیرون از سالن سینما به کلی قطع شود.
+
الان قطعن نمی‌توان لالالند را بدون اما استون تصور کرد اما جالب است بدانید انتخاب اول شیزل برای نقش میل یک امای دیگر بوده؛ اما استون یا همان هرمایونی گرنجرِ هری‌پاتر‌ها. او برای بازی در «دیو و دلبر» پیشنهاد شیزل را رد می‌کند و استون که وقت دیدن «بینوایان» حسرت خورده بود که چرا بازیگر این موزیکال نیست، پیشنهاد شیزل را سریعن قبول می‌کند.
داستان لالالند در اسکار از آن قصه‌های عجیب بود. فیلم که باید برای اعضای آکادمی یادآور دوران شکوه و جلال هالیوود عصر طلایی می‌بود، در ۱۴ رشته نامزد دریافت جایزه شد تا در کنار «تایتانیک» و «همه‌چیز درباره‌ی ایو» رکورددار بیش‌ترین نامزدی جایزه‌ی یک فیلم در این مراسم باشد. از این ۱۴تا فیلم شیزل ۶تا را دریافت کرد؛ از جمله خودش برای کارگردانی، اما استون بازیگر زن‌ش و فیلم‌برداری و موسیقی. دو جایزه‌ی فیلم‌نامه‌ی ارژینال و بازیگر اصلی مرد را تا لحظه‌ی اعلام نام بهترین فیلم از دست داده بود و همه می‌دانستند اسکار بهترین فیلم را هم می‌گیرد. چنین هم شد و نام لالالند به‌عنوان بهترین فیلم خوانده شد اما لحظاتی بعد گفته شد که اهداکنندگان جایزه اشتباه کرده‌اند و اسکار به «مهتاب» رسید که تا آن‌جای مراسم فقط یک جایزه‌ی مکمل مرد و یک اسکار فیلم‌نامه‌ی اقتباسی گرفته بود. ادامه‌ی روند تغییر خط اسکار از بزرگداشت فیلم‌های بزرگ و نماد هالیوود، به فیلم‌های تصویرگر اجتماع با گرایشات باب روز.

درباره‌ی لالالند به‌عنوان بهترین فیلم ۲۰۱۶ در ماهنامه‌ی مرحوم ۲۴ مفصل نوشتم. اگر به خواندن بیش‌تر درباره‌ی فیلم علاقه‌مند شدید آن نقد را می‌توانید این‌جا پیدا کنید.

 

[ این فهرست ترتیب ندارد. لزومن بهترین‌های تاریخ سینما هم نیست. #جواهرهای_سینمایی_زندگی_من است، برای کسانی که در این سال‌ها هم‌سلیقه بوده‌اند یا دنبال‌م کرده‌اند. محبوب‌ترین‌هام. ]
#صدفیلم_خسرونقیبی