مقدمه: برای خودم هم کمی عجیب است انتخاب فیلم نمونهایام از دههی ۹۰ خورشیدی «اژدها وارد میشود» باشد؛ در دههی ظهور رضا درمیشیان و محمدحسین مهدویان و نرگس آبیار (و لابد برای بعضیها سعید روستایی) چرا مانی حقیقی و چرا این فیلم از او؟؛ که حتا در نخستین مرتبهی تماشا آنقدرها هم درگیرم نکرد و برای منِ شیفتهی «کنعانِ» حقیقی، فیلم کاملی به نظر نرسید. میخواهم به همین پاسخ دهم که چهگونه مانی حقیقی در دههی رونق فیلمهای سیاسی، اجتماعی یا بازنگر تاریخی، همهی این ویژگیها را به سخره میگیرد و فیلمی میسازد که درون پوستهی جدیاش، نقد تندوتیز و پرکنایهای به همین روحیهی قضاوتگر و عبوس دههی نودی دارد.
متن: دههی ۹۰ دوران گذر سینمای ایران از سه دورهی پوستاندازی و شکوفایی و تثبیت سه دههی قبل از خود است. دههی صنعتیشدن، دههی سینما برای سینما، دههی مخاطب، و دههی نقد گذشته؛ و در این روحیهی عمومی، «اژدها وارد میشود» یک فیلم مولتیژانر است.
در سینمای گریزان از ژانر ایران (با بهانهی همیشهگی نبود امکانات پرداخت به ژانرهای دیگر و مشکل باورپذیری نزد تماشاگر)، «اژدها…» هم علمیتخیلیست، هم تاریخیست، هم وسترن است، هم وحشت است، هم رومنس است، هم گنگستریست و هم اساسن شبیه فیلمهای کلاسیک آمریکایی بهنظر میرسد. یک تجربهگرایی کامل در ژانر. فیلم جاهطلبانهای به زبان سینما که هرکجا دلش میخواهد سرک میکشد و هیچ سقفی برای رویاپردازی نمیبیند. یک اجرای در کمال از سینمایی که در برخی حیطهها توان این را یافته تا همقد سینمای روز جهان باشد و هیچ کمبود تکنیکی و ساختاری مشهودی را در خود نشان ندهد. گزافه نیست اگر بنویسم که «اژدها…» در فیلمبرداری، موسیقی، بازی و البته کارگردانی ویترین سینمای دههی ۹۰ ایران است. همهچیزش در اوج و مرعوبکننده.
مانی حقیقی داستان «زلیگ»گونهاش را طوری روایت میکند که تو باور میکنی به دل یکی از افسانههای معاصر سفر کردهای. درواقع افسانهاش را بدل به یک داستان واقعی میکند؛ آنقدر باورپذیر که انگار مُهر یکی از پروندههای قدیمی ساواک باز شده (چنان که هالیوود هر از چندگاهی سروقت پروندههای تازهمفتوح سرویسهای اطلاعاتیشان میرود). فارغ از این رویکرد، جهانی که حقیقی بهواسطهی جغرافیای محل رخداد قصه خلق میکند، ناکجاآبادی چشمنواز است که به واسطهی فکتهای واقعی داستانش را ایرانی و از جنس تاریخ معاصر میکند. یک فیلم استادانه که هرچه زمان از نخستین تماشای آن میگذرد بیشتر ماندگار میشود و جلوتر از زمانهاش بهنظر میرسد.
مؤخره: به دلایلی که نوشتم، بهنظرم مانی حقیقی با «اژدها…» و بعدتر هم «خوک»، میتواند فیلمساز نمونهای دههی ۹۰ باشد. بیربط به دوروبر خودش؛ و جلوتر از زمانهاش. ممکن است تجربهگراییاش در «خوک» به اندازهی این یکی موفق نباشد اما مسیری را باز میکند که در مسیر فیلمسازی ایرانی تازه است. میماند یک حسرت؛ که اگر حقیقی کمی به این بازیگوشی ژانری کمتر میدان بدهد و دوباره درامهایی کامل از جنس «کنعان» و «پذیرایی ساده» را با تسلط امروزش بر ابزار و فضاسازی بسازد (مثلن به یک «اژدها وارد میشودِ» بدون بازیگوشی روایی فکر کنید که صرفن قصهی تاریخی اصلیاش را تعریف کند)، نتیجه چه اندازه میتواند مهیج باشد. هنوز تا پایان همین دهه هم سه سالی باقی مانده است. شاید این حسرت تا پایان همین دهه هم از بین رفته باشد.
[روزنامه همشهری | صفحات ویژهی روز ملی سینما | ۲۱ شهریور ۱۳۹۷]
دیدگاهتان را بنویسید