در حاشیهی انتخاب فیلم «در جستوجوی فریده» بهعنوان نمایندهی سینمای ایران در اسکار
/سرمقالهی روزنامهی ایران – دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸/
در نخستین ساعت بامداد یکشنبه خبری منتشر شود که اهالی سینما و پیگیران خبری را متعجب کرد. معرفی فیلم نماینده ایران به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی یا همان اسکار که نه «متری شیشونیم» بود، نه «قصر شیرین» و نه «شبی که ماه کامل شد». آنچه از انبان هیأت انتخاب بیرون آمده بود فیلم مستند-داستانی پرسروصدای دو سال گذشته سینمای ایران بود: «در جستوجوی فریده» کار کورش عطایی و آزاده موسوی. مستندسازانی که چندسال قبل نخستین مستندشان را با موضوع داستان شب به اسکار رفتن فیلم «جدایی نادر از سیمین» تحت عنوان «از ایران یک جدایی» ساخته بودند و حالا با دومین مستندشان خودشان این شانس را خواهند داشت تا جانشین خلف اصغر فرهادی باشند. آیا چنین خواهد شد؟
تجربه تاریخی به ما میگوید: نه. «در جستوجوی فریده» شانسی برای قرارگرفتن در جمع ۵ نامزد نهایی بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان نخواهد داشت؛ و برای چنین استدلالی میتوان دهها و صدها برهان و دلیل آورد. هیات انتخاب بر ور داستانیبودن این مستند تأکید کرده و درست جایی که میان آثار داستانی به نتیجه نرسیده، اثر عطایی و موسوی را بهعنوان گزینه نهایی معرفی کرده. آنها گفتهاند جهان نیازمند شنیدن داستانهایی تازه است و این فیلمیست که چنین ظرفیتی دارد. دوستان هیات انتخاب از ظرفیتهای نو نیز سخن گفتهاند. از اینکه پیشنهادی تازه به جهان دادهاند. مسأله اینجاست که آیا گوش شنوایی برای شنیدن این «پیغام ایرانی» وجود دارد؟
آکادمی علوم و هنرهای سینمایی در دو شاخه به آثار مستند تندیس طلاییاش را اعطا میکند: مستند بلند و مستند کوتاه. این مستندها نه از طریق معرفی کشورها، که از طریق نمایشهای بینالمللی موفق انتخاب میشوند؛ یعنی اعضای آکادمی در جمعبندی کلی موفقیتهای جهانی آثار کشورهای مختلف به یک تعداد فیلم موفق میرسند که از میانشان نامزدهای مستند را انتخاب میکنند. این یعنی یک شانس مجزا برای «در جستوجوی فریده» که برای نامزدی در اسکار نیازی هم به تأیید داخلی ندارد. حال این سمت چه داریم؟ اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان را؛ که کشورهای مختلف یک فیلم را به نمایندگی از خود معرفی میکنند تا در نهایت به ۵ فیلم فهرست نهایی ختم شود. همانی که ما یک بار با «بچههای آسمان» در جمع نامزدهاش بودیم و بازی را به روبرتو بنینی باختیم و دوبار با اصغر فرهادی و «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده»اش خندیدیم و اعتبارش را به حساب کلیت سینمای ایران ریختیم. سالهای دیگر چه؟ در آن سالها چه کردیم؟ در دورهای نامزدمان را «پیشنهاد سینمای ایران به جهان» تلقی کردیم و در دورهای دیگر این را یک فرصت برای صدور ایدئولوژیمان به جهان خواندیم. زمانی نماینده ما «لاکپشتها هم پرواز میکنند» با یک دوجین موفقیت بینالمللی بود و راهی به نامزدها نیافت، وقتی دیگر فیلمهای عباس کیارستمی و جعفر پناهی را با همین استدلال فرستادیم و وقتی دیگر «محمد رسولالله» را با استدلال گروه مقابل که معرفی به اسکار یعنی بیشتر دیدهشدن نزد آدمهایی که نیاز داریم کارمان را ببینند. نتیجه همواره یکسان شد: کسی برای ما فرش قرمز پهن نکرده بود.
فیلمی به جمع ۵ اثر نهایی راه پیدا خواهد کرد که با معیارهای سینمایی و داستانی اعضای آکادمی همخوان باشد. آنها به ظرفیتهایی که ما میخواهیم ایجاد کنیم کاری ندارند؛ متر سلیقه خودشان را دارند و فیلمی را برخواهند داشت که به مترشان بخورد. داستانی جهانی بگوید، مناسبات مُد روز را رعایت کند و ساختاری فراتر از استانداردهای سینمای متعارف داشته باشد. همه آنچه فیلمهای فرهادی در این سالها داشتند و دیگر نمایندگان ما، نه. حالا «در جستوجوی فریده» بهعنوان یک مستند-داستانی چه میزان از این ویژگیها را دارد؟ ما نه تنها قدمی به جلو برنداشتهایم، که حتی عُرف این معرفی را هم رعایت نکردهایم. آیا کسان دیگری در این سالها در کشورهای دیگر نبودهاند که به معرفی مستندداستانیهاشان به آکادمی فکر کرده باشند؟ آیا در فهرست نهایی پنجفیلمه این سالها نشانی از یک مستند-داستانی دیدهایم؟ یا نه؛ مثل خیلی وقتهای دیگر گمان بردهایم که میتوانیم «اولین» باشیم بدون آنکه به این فکر کنیم هر بازی قاعدهای دارد و قانونگذاری و بازینویسی. وقتی نویسنده قواعد بازی از ما چنین چیزی نخواسته، با چه استدلالی اندکشانس «متری شیشونیم»، «قصر شیرین» و «شبی که ماه کامل شد» را نادیده گرفتهایم و به یک مسیر تازه فکر کردهایم؟
امیدوارم تمام استدلالهای نویسنده این سطور اشتباه باشد و بامداد برگزاری مراسم، وقتی باشد که اینبار دو جوان دیگر در حال به تصویرکشیدن داستان به اسکار رفتن فریده باشند. موفقیت سینمای ایران آن چیزیست که همه ما خواهانش هستیم. اگر غری هم میزنیم برای قرارگرفتن در مسیر بهتر است. مسیر درستتر.
دیدگاهتان را بنویسید