٬٬
چهقدر خوشبخت است اين نامهي پدرسگ. دلَم ميخواست مرا هم دو سه دفعه آنجا ميخواندي. اما يک کاغذپاره را چهطور ميشود خواند؟ وانگهي… من از زخمهاي ديگري ميميرم. زخمي که خونريزي دارد نميکُشد. ٬٬
از خلال نامهي ليلا آزاده به جلال آريان | ثريا در اغما (اسماعیل فصیح)
دیدگاهتان را بنویسید