پرترهی یک مؤلف… بیآنکه چندان به قلم نیاز داشته باشد
ماهنامهی ۲۴/ شمارهی ۹۱/ شهریور ۱۳۹۶
جایگاهش را زود به دست نیاورد. از کودکی روی صحنه نمایش بود و عمدهی سالهای نخستین دههی کار جدی هر آرتیستی را (حدفاصل ۱۶سالگی تا ۲۶سالگی) در استودیوهای رادیو و روی صحنه سپری کرد. خیلیها هنوز خاطرهی حضور مشترک او و فرهاد اصلانی را روی صحنهي تئاتر و صداش را در داستانهای شب رادیو از خاطر نبردهاند. بدشانسیهای اولیه نیز کم نیاورد. نخستین حضور سینماییاش در «دیدار» درست وقتی که میتوانست جوان اول سینماش کند با توقیف روبهرو شد و در مجموعههای تلویزیونی درستوحسابی آن سالها هم کسی به بازیاش نگرفت. چنین شد که وقتی در «پرواز ۵۷» با شکل دیگری از طنز به عرصه آمد و در ادامه با گروهی از بازیگران ناشناس و کمتر دیده شده «ساعت خوش» را کلید زد، چهره شدنش را جدی گرفت و سعی کرد در همین مسیر موفقیت باقی بماند. برای یک ربع قرن تمام ستاره ماند، و برای همکاران و گروه ثابتش نیز به «آقای مدیری» بدل شد. جایگاهی که کمتر ستارهای در این سالها به آن دست یافته است.
حاصل این انتخاب اما نادیدهگرفتن و بالطبع نادیدهماندن آن وجه جدی و دقیقتر بگویم روشنفکرانهی روحیهی مدیری بود. او در مسیری قرار گرفت که سعی کرد در آن بهترین باشد، ولی در خیلی از جاها، درست وقتی که میتوانست از شهرت و محبوبیتش بیشترین استفاده را ببرد، کنار ایستاد و انتخابهای سهلالوصول نکرد. ببینید که در تمام این سالها هرگاه که تصمیم گرفت «مدیری بازیگر» باشد، در سطحپایینترین کارها هم توانست مخاطب میلیونی را جذب خود کند. در سینما «توکیو بدون توقف» و در تلویزیون «دردسر والدین» موید این نکتهاند؛ اما مدیری نخواست مسیری را برود که گروهی از رفقای قدیم او در این سالها رفتند. کنار ماند، عمدتن در کارهای خودش بازی کرد و سعی کرد چیزی را که باور دارد، اجرا کند. پس معدود حضورهای سینماییاش جلوی دوربین کارگردانان دیگر، فیلمهای جدی سال یا طنزهای سیاه بودند، نه کمدیهای سطح پایین و کنارکشیدنش از تلویزیون درست در زمانی که مردم دل خوشی از این رسانه نداشتند، موجب شکلگرفتن، اعتمادسازی و تداوم یک صنعت سرگرمیسازی دیگر در ایران یعنی شبکهی نمایش خانگی شد.
حالا اما انگار زمانهای دیگر است. مدیری به تلویزیون بازگشته و سرانجام نخستین فیلم سینمایی خودش را ساخته. مطابق با آنچه خودش از خودش انتظار دارد، نه آنچه دیگران از او انتظار دارند. فیلمی دیرفهم که خیلی راحت میتواند غلط فهمیده شود و ظرایف و جزئیاتش نادیده بماند. هرچه باشد او در این سالها کم برای خودش دشمن نتراشیده؛ و خب امروز شاید روز انتقام باشد. برای رسیدن به جایگاه «ساعت ۵ عصر» بد نیست قدری جایگاه مدیری را در این سالها بازنگری کنیم. شاید چیزهای بیشتری روشن شود.
مهران مدیریِ «کارگردان»
مهران مدیری در آثاری که امضای خودش را پای آنها دارد، از خود مردم میگیرد و به خودشان بازمیگرداند. این مهمترین خصیصهی او در تمام این سالهای کارش است؛ نخ تسبیح شوخوشنگترین تا تلخترین کارهایی که انجام میدهد.
مدیری منتقد رفتار روز مردم زمانهی خودش است و چون دور از آنها نمیایستد، هر نقد تندی هم از او پذیرفته میشود. یادمان باشد او همان کسیست که در «شبهای برره» و «پاورچین» تندترین شوخیها را با رفتارهای جمعی مردم انجام داد و بی هیچ دلخوری و اعتراضی، آن نقد اجتماعی از او پذیرفته شد. مدیری نخستین طنزپردازی بود که در تلویزیون ایران تلاش کرد جهانی تازه خلق کند تا به واسطهاش بتواند هرآنچه را که میخواهد، بیترس از قضاوتشدن و شکایتهای مدام دولتیها و صنفهای خصوصی به زبان بیاورد. گروهی از بهترین طنزنویسان این سالها کار خود را با مدیری شروع کردند و چهره شدند. او با چراغ سبزی که به واسطهی محبوبیت خودش نزد تلویزیون داشت، مسیری را شروع کرد که خیلیها در سالهای بعد دنبالهروی آن شدند. با اینحال مدیری هربار سعی کرد قدم به وادی تازهای بگذارد. برخی از این تجربهها بهواسطهی اولینبودن یا بلندپروازانهبودن شکست هم خوردند، اما تجربههای موفقش به فرهنگ عامه راه پیدا کرد و در مواردی زبان مردم کوچه و بازار را تحتالشعاع خودش قرار داد.
«ساعت خوش»، «پاورچین»، «شبهای برره»، «مرد هزارچهره» و «قهوهی تلخ» هرکدام به تنهایی میتوانند جایگاه تاریخی یک کارگردان را در صنعت سرگرمیسازی یک کشور تضمین کنند. مدیری در هرکدام از این کارها تلاش کرد زبانی جدید و زمانهای متفاوت را تصویر کرده و از سادهگیری در اجرا پرهیز کند. دکور، گریم و اجرای پرزحمت همان چیزی بود که مدیری قدمبهقدم و در هرکار پیش رو، سعی کرد به واسطهی آنها کار ویژهتری انجام بدهد و بهدام سادهگیریهای رایج پس از محبوبیت نیفتد. همان چیزی که مردم هم در کار او دیدند و حمایتش کردند. چنین بود که بهتدریج مهران مدیری بدل به یک امضا شد. امضایی که دیگرانی هم سعی کردند از آن برای پیشبرد کارشان استفاده کنند، اما مدیری خیلی کم وسوسه شد یا فریب خورد. حساب نگاه متفرعن و از بالای کمتر از یک درصد «غرزن» همیشهگی را جدا کنید. جایگاه مهران مدیری نزد مردم کوچه و بازار در این حدود ربع قرن، تنها شاید با چهار پنج نام دیگر قابل قیاس باشد. میگذارم جاهای خالی آن نامها را خودتان پر کنید.
مهران مدیریِ «بازیگر»
دربارهی مهران مدیری بازیگر بهواسطهی همکاری در یکی از انگشتشمار بازیهاش مقابل دوربین یک کارگردان دیگر، میتوانم فکتهای دقیقتری بدهم.
مهران مدیری را «از نزدیک و شخصی» اولینبار سرصحنهی «پل چوبی» دیدم. هیچ شباهتی با آن تصویر هولناکی که از او برایم ساخته بودند نداشت. وقتی که قرارداد بازی در آخرین حضورش روی پردهی سینما مقابل دوربین یک کارگردان دیگر را بست، بهم گفتند مغرور است، رفتارهای یک فوق ستاره را دارد، سرصحنه کار خودش را میکند و دیالوگهات را هرجوری که دلش بخواهد خواهد گفت. وقتی داشتیم کاراکتر کامران صبوحی «پل چوبی» را مینوشتیم چیزی شبیه رابرت ردفورد فیلم «پیشنهاد بیشرمانه» در سرم بود. یک جنتلمن کامل و بهخودمطمئن؛ که هرچه بخواهد به دست میآورد. مدیری در تصویر جدیاش خود این کاراکتر بود اما تصور کارکردن با او؟ نمیدانستم چه خواهد شد.
روز اولی که مهران مدیری را سرصحنه دیدم هیچ شباهتی با آن تصویر هولناکی که از او برایم ساخته بودند نداشت. نشستیم، دیالوگها را که در دورخوانی خوانده بود مرور کردیم و پیشنهاداتی داد که در مدت قبول نقش تا شروع کار به آن رسیده بود. درجه یک بودند. میدانست چه نقشی را پذیرفته و هیچ ترسی از ایفای یک کاراکتر در این حد منفی نداشت. نگرانی برای خرابشدن چهره محبوب و مردمیاش؛ چیزی که پیشتر خیلیها را دیده بودم که با درصد بسیار پایینتری از شناختهشدن نزد مردم، ترسش را داشتند.
مدیری بین خودش و نقشی که بازی میکند، یک خط محکم و اساسی میگذارد. البته که جزو دسته بازیگران سوار بر نقش است؛ یعنی تو او را میبینی که دارد نقش فلانی را بازی میکند اما مگر شماری از بهترین بازیگران تاریخ سینما چنین نیستند؟ مگر پاچینو عمری خودش جلوتر از نقش نبوده؟؛ اما تماشاگر در هر نقش تازه پذیرفته که او را جلوتر از کاراکتر ببیند. میداند که این پاچینوی دوستداشتنیاش است اما همزمان در نقشی هم که بازی میکند میپذیردش. نقطه مقابل جنس بازیگری شبیه دنیرو. مدیری فیلم ما هم در همان پلان اول «پل چوبی» برای تماشاگر مدیری دوستداشتنی است (چنانکه در هر نمایش عمومی که در آن بودم، لحظه ورودش همهمه سالن را به همراه داشت) اما یک سکانس بعد، او در نقش صبوحی پذیرفته میشد. چیزی که داوران فجر در بازیاش ندیدند اما در جشن دنیای تصویر موردتوجه قرار گرفت و برای همان نقش ۲۰دقیقهای نامزد تندیس حافظ شد.
در تنها تجربهی مشترکم از کار با او، دیدم که چهگونه کاراکتر را پیدا کرد، هر جملهای را که میخواست تغییر دهد یا حتی شکل دیگری بگوید با نویسنده وکارگردان چک میکرد و در صحنه بهواسطه کارگردانبودن خودش غافلگیرمان نمیکرد. تصمیم دقیقش برای شکل بازی در هر پلان و هر سکانس را قبل حضورش در صحنه گرفته بود و باز اگر پیشنهادی حین بازی داشت، بین پلان با مهدی کرمپور مشورت میکرد یا شکل بهتر دیالوگ را پیدا میکردیم؛ از حرفهایترین بازیگرانی که در ده پانزده فیلمی که نوشتهام، با آنها طرف بودهام. دور از آن تصویر مغرور ساختهشده از دور. دور از مدیری ذهنی دیگران. وقتی بازی میکند، یک بازیگر تمامعیار است و خود نقش میشود. کم نمونهاش را در این سینما دیدهام.
مهران مدیریِ «ساعت پنج عصر»
مهران مدیری در این سالها همواره خودش بوده و نوک تیز پیکان نقدش را به هر سمتی گرفته. در آن سو، بنا به خوشآمدِ هر جمع و گروهی، او را در دایرهای دستهبندی کردهاند، بیآنکه خود، سرسپردهگیاش به آن جمع و گروه را اعلام کرده باشد. بعد، حرفی دیگر زده و اینبار جمعی تازه به خوشآمد، او را بر سر نهادهاند، و جمع پیشین طردش کردهاند. اینجاست که دیدن آن نخ تسبیح کار میکند. در هرکدام از این خوشآمدها و بدآمدها، مهران مدیری از مردم حرف زده. دوربینش میان مردم بوده و از خودشان برای خودشان حرف زده، بیآنکه فکر کند بالادستیهای این جناح سیاسی یا آن صنف پرتبختر دربارهاش چه خواهند گفت. این البته از قدرتی هم میآید که همین مردم به او دادهاند، و جایگاهش، نه یک بازیگر یا کارگردان، که بیشتر یک «آیکون» است. جایی که در مرتبههای متفاوت در این سالها عادل فردوسیپور، احسان علیخانی و رضا عطاران هم در آن ایستادهاند، و چون از جنس مردم واقعیاند، از دل اجتماع برآمدهاند، به دل همانها هم مینشینند.
«ساعت ۵ عصر» نیروی محرکهاش را از همینجا میگیرد. شخصیت محوریاش به سیاق نزدیکترین طنز مدیری به این کار (مرد هزارچهره)، سادهدل نیست. فقط «زیادی خوب» است. همین زیادی خوب بودن، از جنس زمانه نبودن، او را در یک روز طوفانی، وارد موقعیتهایی میکند که کابوسوار بهنظر میرسند؛ اما در همین بلبشو، در میانهی تندترین شوخیهای مدیری با مردم این روزگار، او آرمانشهری هم ترسیم میکند، که آدمهایی در آن، مثل کاراکتر محوری، میخواهند خوب باشند. خودشان میگویند میخواهند کارشان را در هر شرایطی در بهترین شکل ممکن انجام دهند. برگ برندهی فیلمنامه همینجاست. همین «آنقدر غیرواقعی»بودن پرستار و کارمند بانک در یک انجاموظیفهی ساده؛ که صرفن در تضاد مطلق با آن بربریت نادیدهگرفتهشدهی زندگی روزمرهی این سالهای مردمان شهری مثل تهران نمود پیدا میکند. مدیری گاه حتا اغراق هم نمیکند. در صحنهی حملهی مردم به تشییعجنازهی هنرمند فرضی در بهشتزهرا، تنها یکی از عکسهای بسیار دیدهشدهی سالهای اخیر را بازسازی کرده، یا در صحنهی اعتراض کارگری، آنچه را که بر مردمان بسیاری در همین شهر رفته، بازتاب میدهد.
«ساعت ۵ عصر» فیلم سهل و ممتنعیست. با ساختاری ساده و شروعی آپارتمانی آغاز میکند، اما آدمهاش رفتهرفته درعینسادگی به هیولاهایی خونسرد و قسیالقلب بدل میشوند که میتوانی در یک سرچرخاندن ساده، آنها را در سالن سینما روی صندلی کناریات تصور کنی. این طنز سیاه استادانه، ترسناک و البته در کمال خونسردی، همان چیزیست که از مهران مدیری در ورود به سینما انتظار میرفت. فیلمی منتقدانه و تندوتیز، اما نه دربارهی رجل سیاسی و مفاسد اقتصادی و معضلات فرهنگی؛ که فقط دربارهی مردم. دربارهی مردم یک زمانهی بهخصوص.
مهران مدیری؛ چنان که هست
مهران مدیری به سیاق هر آرتیست مهم دیگری که در همهی این سالها میان گود ایستاده، و نه دور از وقایع به امر مرسوم «غر زدن»، دوستهای کمتر و دشمنان بیشتری دارد. اینجا سرزمینی است که هرچه بیشتر کار کنی و حرف بزنی، بیشتر هم قضاوت میشوی، و مدیری از این امر مستثنا نبوده است. چنان است که حالا و با نخستین فیلمش، واکنشهایی را برانگیخته که گاه خندهدار بهنظر میرسد. نوشتههایی از همان نخستین روز اکران «ساعت ۵ عصر» منتشر شد که نویسندگانش حتا زحمت دیدن فیلم را هم به خود نداده بودند، و تصمیمگیری دربارهی کار جدی مدیری براساس شخصیت طناز دیگر کارهاش، انگار منطقیترین کار جهان بود (چنانکه همین امسال دربارهی رامبد جوان هم مشابه این اتفاق رخ داد و دربارهی «نگار» او، نوشتند و گفتند که «دوو دوو خوان» را چه به فیلم دیوید لینچی ساختن). متهمکردن مدیری به استفاده از برنامهی تلویزیونی خودش برای تبلیغ فیلمی هم که ساخته در همین مسیر است. اینکه امیر جعفری سختگیر این سالها را به برنامهی گفتوگومحورت بیاوری و بعد بهواسطهی دعوت از دیگر بازیگر فیلم، متهم به تبلیغ اثرت شوی، بیشتر به یک شوخی میماند، تا نقد جدی رسانه.
چنین است که مدیری، رنجیدهخاطر، همچنان مقابل روشنفکران خودخوانده میایستد و آنها را نقد میکند، و در مقابل، آنها هم دشنامش میدهند، و این بازی ادامه دارد. بازی تلخی که البته نمیتواند جایگاه واقعی آدمها را تغییر دهد. این چیزی است که تاریخ تعیینش خواهد کرد، و به گواه آنچه نوشتم، مدیری در تاریخ سرگرمیسازی ایران (مهمترین هدف صنعت سینما و تلویزیون) از مهمترین چهرههای آن است.
دیدگاهتان را بنویسید