چرا هفت فریدون جیرانی هرگز تکرار نشد؟
ماهنامهی ۲۴/ شمارهی ۹۰/ مرداد ۱۳۹۶
فریدون جیرانی عاشق سینماست و این خصیصهاش را به هر کاری که در آن نقش دارد میکشاند. چه فیلم بسازد، چه برنامهی ترکیبی تلویزیونی بچیند و چه نشریه دربیاورد. عاشق سینمابودن در مورد جیرانی یعنی درام. یعنی مخاطبمحوربودن. یعنی رعایت جذابیتهایی که میتواند مخاطب را پای آنچه جیرانی در خلق آن نقش داشته نگه دارد.
هفت جیرانی (که فکر میکنم باید آن را هفت ارژینال یا هفت اصلی خواند) با ایدهی ساختهشدن یک ۹۰ سینمایی جلوی دوربین رفت. همان عناصری که در ۹۰ فردوسیپور باعث جذابیت بود (تقابلها، صراحتها و داوریها) شاکلهی هفت را شکل داد. مثل هر درام خوب دیگری، هفت یک دانای کل داشت (جیرانی)، یک ضدقهرمان (مسعود فراستی) و یک شخصیت پیشبرنده (میهمان سینمایی برنامه، یا منتقد مخالف فراستی). این ترکیب سهگانه، درامهای متفاوتی را در هفت دورهی جیرانی میساخت. اگر شخصیت پیشبرنده عاری از دانش بود یا ریتم کندی داشت، تماشاگر دوست داشت ضدقهرمان قصه کلکش را بکند و خلاصش کند؛ یا حتی در جاهایی دانای کل اطلاعاتی را به او یادآوری کند که نشان دهد چهقدر خارج از موضوع صحبت میکند. وقتهایی هم بود که میهمان یا همان کاراکتر اصلی بازی را بلد بود، خط درام را خوب پیش میبرد و دانای کل ماجرا هم به کمکش میآمد و ضدقهرمان را از دور خارج میکرد.
از این در وارد بحث دربارهی هفت شدم، تا همینقدر ساده، دلیل نگرفتن هفتهای بعدی را توضیح داده باشم. در هفت محمود گبرلو و هفت بهروز افخمی همواره یکی از اضلاع این مثلث لنگ میزد؛ در اولی، دانای کل، قدرت فریدون جیرانی را نداشت و در دومی دانای کل همتیم ضدقهرمان بود. بههمین سادگی، درام، شکل نمیگرفت، برنامه حوصلهسربر میشد و به سطح یکی از همان برنامههای همیشهگی تلویزیون دربارهی سینما میرسید؛ بدون آن جادوی هفتهای اولیه، بحثهایی که طی آن در میگرفت و روح ژورنالیستی سفتوسختی که بر آن حاکم بود. هرکس فریدون جیرانی را اندکی بشناسد، میداند که عمدهی این ویژگیها از خود او میآید و بس.
+
پیش از آغاز هفت، تلویزیون هرگز یک برنامهی سینمایی روز که مخاطب عام را پای خود نگه دارد نداشت. پربینندهترین برنامههای سینمایی تلویزیون مانند هنر هفتم یا سینما دو برنامههای پخش فیلم بودند و تکبرنامهی گفتوگومحور یا همان تاکشو که بینندهی عام را پای خود نگه میداشت نگاه دو از اکبر نبوی بود که به مرور کارنامهی یک فیلمساز میپرداخت. هیچکدام از این برنامهها اعتنایی به اکران روز سینمای ایران نداشتند، بحثهایی را که دیگر چندین سال بود به واسطهی روزنامههای سینمایی یا صفحات سینمایی روزنامههای سیاسی به سطح اول اخبار آمده بود دربرنمیگرفتند و اساسا ارتباطشان با سینمای روز ایران قطع بود. تنها اتفاق مهم در این عرصه، برنامهای بود که فرزاد حسنی در رادیو میساخت و درست همانند ۹۰ منتقد و فیلمساز را رودرروی هم قرار میداد و میانهی یک بحث، طرف مورد صحبت را روی خط میآورد. شاید برای همین هم بود که وقتی اولینبار زمزمهی ساخت یک برنامهی سینمایی در تلویزیون در سیاق ۹۰ به میان آمد، نگاهها به سمت فرزاد حسنی رفت.
با اینحال هفت به فریدون جیرانی رسید که در طول سالیان هرجا که فرصت ثبت و ضبط پیدا میکرد ور مورخ خود را عیان میکرد و بارها در مقالهها و مقدمههای متعددش نوشت که با چه مصیبتهایی توانسته بخشی از تاریخ سینمای ایران را ثبت کند و از مکتوبنشدن خاطرات و آرشیونشدن اسناد چه اندازه سینمای ایران در حفظ تاریخش ضربه خورده است. طبیعی هم بود که وقتی فرصت برای پخش زندهی یک برنامه همچون هفت از تلویزیون فراهم شود، جیرانی همین رویکرد را با خود به تلویزیون بیاورد. او سعی داشت چنانکه در دههی هفتاد با مجموعه فیلمنامههای توفیقآفرین و هفتهنامهی سینما، اکران روز را با تمام ویژگیهایش مستند کرده بود، اینبار با ضبط تلویزیونی و بهصورت تصویری چنین کند. پس برنامهاش پر شد از جزئیات. خبرهای جزئی، آمارهای فروش، اطلاعات تولید و میزگردهایی که میخواست شرایط تولید و سیاستگذاری در سینما را در یک دوره از سینمای ایران تبدیل به سند کند. هفت در این راه به بیراهه هم کشیده شد. گاهی این میزان از بیان جزئیات نزد مردم، باعث میشد که سینماییها احساس کنند امنیت صنفیشان به خطر افتاده و بیش از حد از سایه زیر اسپاتلایت آمدهاند، یا فیلمسازها در شنیدن نظرات صریح منتقد یا خود برنامهساز، حس کنند شأنشان نزد مخاطب عام پای گیرنده رعایت نشده؛ اما هر چه بود هفت (نه در اندازهی ۹۰؛ که اساسا قیاس محبوبیت فوتبال با سینما غلط است) توانست یک شوی پربینندهی تلویزیونی شود که مخاطب عام پای آن بنشیند و گاهی حتی بحثی را که سروتهش را نمیفهمد یا اهمیتی برایش ندارد، تا انتها دنبال کند، چون بهنظرش داشت یک درام مبتنی بر درگیری قهرمان و ضدقهرمان و یک جنگ تمامعیار تماشا میکرد و همین که بفهمد چه کسی در پایان پیروز میشود برایش کافی بود. نخستین شوی عامهپسند تلویزیون در عرصهی سینما این چنین شکل گرفت؛ و البته به همان دلیلی که شرحش در مقدمهی این نوشته رفت، ادامه پیدا نکرد.
دیدگاهتان را بنویسید