لانتوری

تقلاهای رفقای اولتراروشن‌فکرم برای اثبات نظر زمان جشنواره‌‌شان درباره‌ی لانتوری که این فیلمِ مردم نیست و تند‌ترش این‌که از اساس این اصلن فیلم نیست، پای پست‌های تعریف از فیلمِ آدم‌های معمولی (که فیلم‌ها در ذهن‌شان بی‌واسطه نقش می‌بندند و فراتر از «فیلم خوب» و «فیلم بد» با پیش‌فرض‌ها تعریف نمی‌شوند)، بیش‌تر از آن‌که متعجب‌م کند، غم‌گین‌م می‌کند. غم‌گین، از این قیم‌مآبی مُسری سال‌های اخیر که انگار بلای مبتلابه هر قشر کوچکی‌ست که نظر خودش را ارجح بر اکثریت خیابان می‌بیند و واگیرش از آن سر طیف به این سر طیف هم رسیده است. آدم‌هایی که در یک جمع کوچک تصمیم می‌گیرند «مردم این‌گونه‌اند»؛ و بعد، از رفتار خلاف انتظار آن‌ها جا می‌خورند و شاکی می‌شوند و تزهای جدیدشان را بر مبنای غلط تازه‌ای صادر می‌کنند.

پی‌نوشت: فیلمی را که به نظرتان آزار محض بود و ضدسینما، امشب و پس از سه روز نمایش افتتاحیه با ارقام حیرت‌انگیزش، در سینما آفریقای تهران دیدم و هنگام بلندشدنِ صدای تشویق روی تیتراژ پایانِ یک سینمای مرکز شهر، به احترام رضا کلاه از سر برداشتم، که این‌گونه بی باج به تماشاگر و بی دلقک‌بازی به اسم فیلم اجتماعی ساختن، صدای نسل خودش شده. دست‌مریزاد.

دیدگاهتان را بنویسید