بعد از آن شب باورنکردنی مقابل آرژانتین، قبل از جنگ برای بقا مقابل بوسنی
روزنامهی هفت صبح/ تیتر یک/ ۴ تیر ۱۳۹۳ خورشیدی/ صفحهی یک
یک
آن روز که نوشتم در این جام جهانی جاها عوض شده و اکنون ما آن ۳۰۰ اسپارتانیم که میخواهیم زنده بمانیم، باور نمیکردم مثالم اینچنین با واقعیت پیش رو، همخوان شود. مقابل آرژانتین، بچههای ایران نهتنها آمده بودند که زنده بمانند، که میخواستند نامشان در تاریخ بماند؛ چیزی شبیه «طوفان زردِ» کرهی شمالی در جام ۶۶، یا «شیرهای رامنشدنیِ» کامرون در جام ۹۰. تیمهایی که از دل ناامیدی گذشته بودند تا مثالهای تاریخ شوند. حالا «یوزهای پارسی» هم چنین فرصتی بهدست آورده بودند. بعد از مساوی با نیجریه، در مقابل آرژانتین، وقتی بود که همه ما را میدیدند و چنین بود که وقتی در نیمهی دوم باورشان شد که حتا میتوانند همقد آرژانتین باشند، کمی هم جانب احتیاط توصیهشده از سوی کیروش را ترک کردند. این وقتی بود برای ماندن در تاریخ، که نشد. در این جام یکی از بازیهای دراماتیک به نام ایران و آرژانتین کلید خورد، اما تاریخ؟ فراموشکارتر از اینهاست که یادش بماند ۹۰ دقیقه جنگ جانانه را. تاریخ به نام فاتحان نوشته میشود؛ و به نام ما میشد، اگر آن ضربهی سر اشکان دژآگه به نوک انگشتان سرخیو رومرو نمیسایید. اگر آن توپ گوچی توی گل میرفت. اگر داور آن پنالتی کذایی را میگرفت.
دو
در آستانهی بازی با بوسنی، در شرایطی که ما برای اولینبار در تاریخ، شانس بالایی برای صعود از گروهمان در جام جهانی داریم، به قول پژمان راهبر، «چیزی برای حسرت نیست. ما از دیوار گذشتهایم.» دیوار ترس. دیوار بیاعتمادی. دیوار باورنکردنِ در تراز جهانی قرارگرفتن. این همان جایی است که روزی در والیبال هم از آن گذشتیم، تا به امروز برسیم. هرچند عمر تیمی که کیروش ساخته، برخلاف ساختهی ولاسکو، طولانی نیست، و با آدمهای دیگر در رأس کار، شکل دیگری خواهد شد. با این همه، آن تیمهای ثبتشده در تاریخ هم گاهی تنها یک بار از دیوار گذشتند و بعد از آن اگر بیست سال یک بار هم بدرخشند، دیگر کسی از آنها بهعنوان «شگفتی» یاد نمیکند، چون روزی روزگاری دیگر، خودشان را به ذهنها تحمیل کردهاند و جایگاه دارند. این جام و امشب، همان وقتی است که ایران میتواند در فوتبال نوین جهان جایگاه پیدا کند. کاری که در این دو سه دهه، کرواسی و کامرون و ترکیه و کره انجام دادند. آنها از دیوار گذشتند تا اگر پسرفت هم کنند، باز در شمار تیمهای سطح اول فوتبال به حساب آیند، و نه یک زنگ تفریح در جام جهانی برای هر دهه یک بار.
سه
آن «رولر کاستر»ی که دربارهاش حرف زده بودم، امشب بار دیگر روشن خواهد شد؛ و این بار، ما هیجانزدهتر از قبل، فریاد خواهیم زد. دفعات قبل ترسمان از نیفتادن بود. این بار ابایی از پرواز و بلندشدن کابین از روی ریل هم نداریم. حسم به بازی امشب، حس برندون استارک در آخرین قسمت فصل چهارم «بازی تاج و تخت» است؛ وقتی از پس سفر اودیسهوارش، زمانی که منتظر بود تا بشنود دوباره میتواند روی پاهای خودش بایستد، شنید «تو دیگر هیچوقت نمیتوانی روی پا بایستی» و در هجوم ناامیدی از این خرابشدن واقعیت روی سرش، آنچه را که برایش زنده مانده بود شنید: «ولی پرواز خواهی کرد.»
ما امشب میخواهیم پرواز کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید