فیلم سینمایی
تولید: ۱۳۹۰
نخستین نمایش: سیامین جشنوارهی بینالمللی فیلم فجر – بهمن ۱۳۹۰ (نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلم، بهترین فیلمبرداری، بهترین طراحی هنری و بهترین بازیگر نقش اول زن/ مهناز افشار)
نمایش عمومی: پاییز ۱۳۹۲ (پس از دو سال توقیف)
کارگردان: مهدی کرمپور. نویسندگان: مهدي كرمپور، خسرو نقيبي. مدیر فيلمبرداري: تورج منصوري. صدابردار: بابك اخوان. طراح گریم: کیان اولادوطن. طراح صحنه و لباس: پروين صفري. دستیار اول و برنامهریز: شكوفا كريمي. تدوین: بهرام دهقاني. مدیر تولید: پيمان جعفري. موسیقی: كارن همايونفر. منشی صحنه: شكوفه فرازمند. تهیهکنندگان: علي سرتيپي و مهدي داوري.
بازیگران: بهرام رادان، مهناز افشار، هديه تهراني، آتيلا پسياني، فرهاد اصلاني، برزو ارجمند، خسرو پسياني ، صدف نورمحمد، اميد روحاني و مهران مديري.
سال ۱۳۸۸. امیر (بهرام رادان) و شیرین (مهناز افشار) در آستانهی دهمین سالگرد ازدواجشان قصد مهاجرت از ایران را دارند. در تبوتاب پیش از انتخابات ریاستجمهوری کارهای سفرشان به مشکل برمیخورد و تنها راه پیش رو پیشنهاد استاد قدیمیشان کامران صبوحی (مهران مدیری) است که مدتی قبل به آنها گفته شیرین برای گرفتن ویزا و فراهمکردن مقدمات مهاجرت نزد او در دبی برود و امیر در آن مقطع به دلیل علاقهی قدیمی صبوحی به شیرین مخالفت کرده است. یک ماه مانده به انتخابات شیرین میرود و کارها بهدلیل حوادث پس از انتخابات برای امیر بیشتر گره میخورد. دستگیری آیدا خواهر امیر در این اثنا و بازگشت نازلی (هدیه تهرانی) عشق قدیمی امیر که ده سال قبل او را رها کرده و رفته، بحران را تکمیل میکند.
فصلی از فیلمنامه
۲۵. شب/ داخلي/ سالن انتظار فرودگاه
شيرين از پشت سر ميآيد و امير جلوتر چمدان او را تا دم گيت ميکشد. صداي امير روي تصاوير شنيده ميشود.
صداي امير: دو ماه بعد شيرين رفت… دنبال يه راهحل که هيچکدوم تهشو نميدونستيم…
حرفي نميزنند. ميرسند دم گيت. امير چمدان را ميگذارد جلوي پاي شيرين. ميرود تا دم گيت که مأموري جلوي آن نشسته و به او چيزي ميگويد. برميگردد.
امير: نميذاره بيام تو.
شيرين سرش پايين است. حالا روبهروي هم هستند. امير دست ميبرد سمت صورت شيرين که چانهاش را بياورد بالا، شيرين خودش اين کار را ميکند. صورتَش و چشمهاش پر بغض است.
شيرين: نرم امير…
امير: (با لبخند) بچه نشو خانومَم. جفتمون ميدونيم بايد بري. حرف زديم. عين آدمبزرگها. (مکث) تمام پرواز به روزايي فک کن که ميياد…
بغض شيرين ميترکد. با دست صورتَش را ميپوشاند. سرش را پايين ميگيرد که امير نبيند.
امير: شيرينَم… اينجوري که دلَم نميياد بذارم بري…
شيرين: (نفسی عمیق میکشد) خب… باشه. (مکث) امير… دوسِت دارم…
امير چشمهاش را جوري روي هم ميبندد که يعني ميداند. که يعني او هم. خودش هم بغض دارد. صداي اطلاعات فرودگاه براي آخرينبار از مسافران پرواز دبي ميخواهد که به گيت مراجعه کنند. شيرين براي آخرينبار امير را نگاه ميکند و بعد، انگار که تصميم گرفته باشد، چمدان را بلند ميکند و سمت گيت ميرود. دم گيت بليتَش را که نشان ميدهد، يکبار ديگر برميگردد و به امير نگاه ميکند. بعد، از ديد امير خارج ميشود.
۲۵ ب. دقیقهای بعد/ داخلي/ همانجا
امیر تنها از روی پلهبرقی پایین میآید. بالا و پایین پر هیاهوست اما پلهها خالیست. امیر تنهاست…
۲۶. دقایقی بعد/ داخلی/ کافهای در طبقهی اول
نمای باز از کافه که امیر تنها نشسته است. هیچکس در میزهای اطرافَش به چشم نمیخورد. در پسزمینه، تلویزیون دیواری روی ستون، اخبار پخش میکند. تنها صدای دور تلویزیون، همهمهی مردم و بلندگوی فرودگاه است که هرچندلحظه یکبار، رفتن و آمدن پروازی را اعلام میکند.
تصویر دیزالو میشود به:
۲۶ ب. دقایقی بعد/ داخلی/ همانجا
نمایی بستهتر. تعداد کمتری از میزهای اطراف امیر در کادر؛ که حالا پر شدهاند. امیر نشسته. لیوان چای مقابلَش. در پسزمینه چندنفری از مسافران و همراهان نزدیک تلویزیون میآیند. امیر بیتوجه به آنها در خودش است.
یکی از مردان: (بلند، رو به متصدی کافه) صداشو زیاد میکنی؟ الان مناظره شروع میشه…
تصویر دیزالو میشود به:
۲۶ج- دقایقی بعد/ داخلی/ همانجا
نمایی بستهتر از امیر و میزش؛ و پسزمینهای که پرجمعیت است. امیر لحظهای برمیگردد و جماعت را میبیند اما بعد بیتفاوت به لیوان مقابلَش زل میزند. صدای دستزدن و شلوغی مردمی که پای تلویزیون هستند محو به گوش میرسد. امیر دو قند را به نوبت درون لیوان میاندازد. صدای برخورد قندها با سطح مایع، به شکل اغراقشدهای روی صدای مردم میآید؛ و این صدا هم زیر صدای هواپیمایی که اوج میگیرد، میرود.
ویدیو: پل چوبی در پیشتولید
<div id=”1497396610730342″><script type=”text/JavaScript” src=”https://www.aparat.com/embed/PzLvR?data[rnddiv]=1497396610730342&data[responsive]=yes”></script></div>